لیوان ۱۴۰۲/۰۸/۲۵، 9:21
شانه به شانهیِ من،دست در دستِ من،غرق در عشقِ من،و با تمامِ من زیرِ باران قدم میزد.باران که به صورتش میخورد،دستانم را رها میکرد، میچرخید، میرقصید و با صدایِ دلربایش بلند میگفت؛" خدایااا، من
عاشقِ بارونم".او عاشقِ باران بود،و من، عاشق او در باران ....#
ناشناسناشناس ..:: یك لیوان پر از آسمان ::.....
ما را در سایت ..:: یك لیوان پر از آسمان ::.. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lee1a بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 16:09